بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزى ابراهیم خلیل در کوه بیت المقدس به دنبال چراگاهى براى گوسفندانش مى گشت . مردى را دید که مشغول نماز است . ابراهیم پرسید: بنده خدا! براى چه کسى نماز مى خوانى ؟ مرد پاسخ داد: براى خداى آسمان . ابراهیم : آیا از بستگان تو کسى مانده است ؟ […]
نوشتههای با برچسب ‘داستانهای پند آموز’
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزى حضرت عیسى در جایى نشسته بود، پیر مردى را دید که زمین را با بیل براى زراعت زیر و رو مى کند. حضرت عیسى به پیشگاه خدا عرضه داشت : خدایا آرزو را از دل او ببر! ناگهان پیرمرد بیل را به یک طرف انداخت و روى زمین دراز کشید […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم خداوند به یکى از پیامبران وحى کرد: که فردا صبح اول چیزى که جلویت آمد بخور! و دومى را بپوشان ! و سومى را بپذیر! و چهارمى را ناامید مکن ! و از پنجمى بگریز! پیامبر خدا صبح از خانه بیرون آمد. در اولین وهله با کوه سیاه بزرگى روبرو شد، […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یوسف علیه السلام پس از مشکلات زیاد فرمانرواى مصر شد. پدرش یعقوب سالها با رنج و مشقت ، دورى و فراق یوسف را تحمل کرده و توان جسمى را از دست داده بود. هنگامى که باخبر شد یوسف ، زمامدار کشور مصر است ، شاد و خرم با یک کاروان […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عالمى نزد عابدى رفت و از او پرسید: نماز خواندنت چگونه است ؟ عابد: از عبادت مثل من عابد مى پرسى ؟ با اینکه نمازم خیلى طول مى کشد، من از فلان وقت تا فلان وقت مشغول عبادت هستم . عالم : گریه ات هنگام راز و نیاز چگونه است ؟ […]
مسابقه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ روزى امام حسن با برادرش امام حسین علیه السلام مشغول نوشتن بودند. حسن به برادرش حسین (ع ) گفت : خط من بهتر از خط تو است . حسین : نه ، خط من بهتر است . – حالا که این طور است مادرمان فاطمه علیهاالسلام در حق ما قضاوت کند. […]
مردى از بنى اسرائیل کاخى زیبا و محکم ساخت و خوراک هاى مختلفى به عنوان غذا آماده نمود و تنها از توانگران شهر دعوت کرد و مستمندان را وانهاد. هنگامى که بدون دعوت ، از مستمندان نیز کسانى آمدند، به آنان گفته شد این غذا براى امثال شما نیست ! خداوند دو فرشته به شکل […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یکى از اصحاب بزرگ پیغمبر صلى الله علیه و آله به نام ابوطلحه پسرى داشت که بسیار مورد محبت او بود. اتفاقا سخت بیمار شد. مادر آن پسر همین که احساس کرد نزدیک است بچه از دنیا برود ابوطلحه را به بهانه اى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله […]
روزى جوانى به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: – سرمایه ندارم . امام علیه السلام فرمود: درستکار باش ! خداوند روزى را مى رساند. جوان بیرون آمد. در راه ، کیسه اى پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت : باید سفارش امام علیه السلام را عمل نمایم […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ خداوند سلطنت بى نظیر به سلیمان بخشید، جنیان را تحت فرمان او قرار داد که خدمتگذار او باشند، باد را به فرمان او در آورد، تا تشکیلات عظیم او را هر کجا خواست ببرد، زبان جانوران را به وى آموخت ، سخنان آنها را مى فهمید و براى مردم بازگو مى […]