گویند: دو نفر با هم گفت و گوی علمی می کردند. یکی از آنان گفت: دنیا، دنیای علم و صنعت است، و هر روز خبر از اختراع و اکتشاف تازه ای به گوش می رسد. دیگری گفت: کاملاً صحیح است من خودم به تازگی یک دستگاه عجیب و غریبی خریده ام که از یک طرف […]
بایگانی برای دسته "طنز"
مرد اول گفت: من حافظه ام ضعیف شده. نشانی ها را فراموش می کنم. مرد دوم گفت: من هم حافظه ام ضعیف شده. معمولاً یادم می رود که چه چیزی را کجا گذاشته ام. مرد سوم چند تقه به در خانه زد و گفت: من بزنم به تخته حافظه ام هنوز کار می کند… بعد […]
وقتی به گرگ گفتند که: «میخواهیم تو را چوپان گوسفندان کنیم.» شروع نمود به خندیدن. گفتند: «چرا میخندی؟» گفت: «میترسم دروغ بگویید؛ و الّا من از خدا میخواهم» ریاض الحکایات
از موی بلند خوشم نمی آید – روزی مردی به داروخانه رفت و گفت : یک شیشه داروی تقویت مو میخواهم. دارو فروش گفت: کوچک یا بزرگ؟ مرد پاسخ داد: کوچک باشه، چون من از موی بلند خوشم نمی آد.
یک روز یک نفر سر بگو مگو به نانوایی سیلی میزنه، نانواهم اونو به دادگاه میکشه و دیّه ی سیلی رو میخواهد. قاضی از مرد میخواهد که یک سکه به نانوابده. مرد به بهانه ی آوردن سکه از دادگاه فرار میکنه. نانوا که متوجه فرار اون میشه،
لباس پاره ملّا در حالی که یک بار هیزم برای فروش روی دوش داشت، وارد شهر شد. در هنگام عبور، مرتب فریاد میزد: «خبر دار! خبر دار!» تصادفاً شاخه هیزمش به لباس یکی از عابرین گیر کرد و لباس او را پاره کرد. برای همینکار، ملّا را نزد قاضی آوردند. قاضی از او پرسید: «چرا […]
شخصی با تیر و کمان و نیزه و یک سگ و یک قبضه تفنگ و یک جوال کاه در حرکت بود. رفیقش پرسید: کجا میروی؟ گفت: به شکار پرسید: این همه وسایل چیست؟
گدا و پیر زن مردی گدا در خانهی پیرزنی را زد. پیرزن در را باز کرد. چشمش که به مرد گدا افتاد گفت: باز هم که تویی؟ دوباره آمدهای گدایی؟ گدا گفت: پس میخواستی بیام خواستگاریات؟ بدبختیها مرد فقیری به دوست ثروتمندش گفت: تازگیها خدا به من فرزندی داده اما چشمش چپ است. مرد ثروتمند […]
“خواب” اولی:”چرا سرت را توی قفس می کنی؟” دومی:”می خواهم خواب از سرم نپرد..” “دو زیست” به دانش آموزی گفتند:”دو حیوان دو زیست نام ببر؟” دانش آموز گفت:”قورباغه و برادرش.” “دودکش” مشتری:”آقا شما چرا ماهی دودی نمی آورید؟” فروشنده:”برای اینکه مغازه مون دود کش نداره.”
اگر عُمری به زندانخانه افتی و یا چون جغد در ویرانه افتی به سوراخی پناه آری ز گرگی به گیر خرس در آن لانه افتی