خانه مان امروز روشن می شود می رسد داداش خوبم از سفر می شوم خندان به سویش می دوم تا که می پیچد صدایش پشت در خنده هایم را تماشا می کند با دو چشم مهربان و آشنا چون که می داند برای دیدنش روزها و لحظه ها کردم دعا خانه کرده در نگاه گرم […]
بایگانی برای دسته "شعر کودک"
او پرستاراست شبها بیدار است با مهربانی فکر بیمار است او مهربان است شیرین زبان است مثل فرشته در آسمان است چراغی در دست می گیرد هر شب همیشه دارد لبخندی بر لب سر تا پا سفید می پوشد لباس رنگ لباسش مثل گل یاس او به بیماران دوا می دهد با مهربانی غذا می […]
یک بستنی از کوچه خریدم برگشتم و به خانه رسیدم از کاکائوهاش خوردم ولی زود احساس کردم بی حال و شل بود دیدم کمی بعد شد نرم و وارفت یک دفعه کج شد جیغم هوا رفت سُر خورد و افتاد بر روی پایم از بستنی ماند چوبش برایم ای «گرم» خیلی لوس و بدی تو […]
باز آن احساس گنگ و آشنا در دلم سیر و سفر آغاز کرد باز هم با دستهای کودکی سفرهی تنگ دلم را باز کرد باز برگشتم به آن دوران دور روزهای خوب و بازیهای خوب قصههای سادهی مادربزرگ در هوای گرم شبهای جنوب رختخوابی پهن، روی پشتبام کوزههای خیس، با آب خنک بوی گندم، بوی […]
مدح و منقبت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
مژده یاران که نوبهار آمد گل و سرو و سمن به بار آمد ابر رحمت در این خجسته بهار گوهر افشان به کوهسار آمد وه چه عیدى که در طلیعه او عید قرآن و دین نمایان است عید میلاد جعفر صادق آن که چون آفتاب تابان است خاتم الانبیاء که خاک درش سرمه چشم اهل […]
در دلم حیات خلوتیست غرق سکوت مثل حرفهای بی صدا مثل لحظه های بی صدای خوب هر غروب وقت گرگ و میش پنجره خیره میشوم به آسمان رو به انتهای آفتاب آن زمان از خودم هزار بار دور میشوم می روم ته حیاط خلوت دلم مثل روزهای اول رسیدنم خالی از غرور میشوم حرف می […]
سفره را انداختم من مادرم هم آش آورد ! بوی گرم آش مادر خانه را از عطر پر کرد ! کاسه ها را با محبت مادرم پر کرد از آش با خودم آرام گفتم : « مثل مادرم بودم ای کاش ! » او چه می ریزد در آشم که خوشم می آید از آن […]
شب سیاه و کوچه خلوت شهر خالی از هیاهو ماه پیدا ، یک نفر هم تا سحر بیدار با او کلبه ای در کوچه ساکت کودکی در کلبه خسته کودک تنها گرسنه منتظر بر در نشسته در سکوت سرد کوچه می شود یک سایه پیدا سایه یک مرد خسته سایه یک مرد تنها ناگهان برق […]
شعر زیبا برای تولد (میلاد ) حضرت زینب (س)
تو مهر روشن و اوج خصال آینه اى عیار پاکى و حسن کمال آینه اى تو صبح صادق فجرى ، شکوه آینه اى تو حرف روشن و پاک زلال آینه اى در آسمان اصالت به کهکشان مانى گواه مریم و صبح وصال آینه اى به صبر و حلم محمد، شجاعتت چو على ست به زهد […]
دختر دریای نجات
چاک شده سینه گل از غمت اى همه شب ناله گل همدمت سینه به سینه غم تو راز شد شاهد شب هاى پر آواز شد گوهر دریاى عفافى شما در حیایى و عزیز خدا آن که دلش با تو هم آوا شده موج شکن در دل دریا شده با تو حدیث غم یاران شنید نغمه […]