جابر بن عبداللّه انصارى گوید: روزى به همراه مولاى متّقیان ، امام علىّ علیه السلام بودم ، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است ، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مى دانى که چگونه و براى چه مى باشد؟ اظهار داشت : آیا براى نماز مفهومى غیر […]
بایگانی برای دسته "داستان نوجوان"
مرحوم قطب الدّین راوندى در کتاب خود آورده است : سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم ، آسیابى را جلوى آن حضرت دیدم که دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى […]
سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه […]
روزی تیمور لنگ پادشاه وقت، از زبل خان دعوت کرد که برای دیدار از اصطبل دربار به قصر برود. زبل خان هم با دل و جان دعوت امیر را پذیرفت و همراه او وارد اصطبل شد. زبل خان که از علاقه شدید تیمور لنگ به حیواناتش خبر داشت، برای جلب رضایت خاطرش مدام از اسبها […]
پدر و پسری به کوه می رفتند.ناگهان پسر بر زمین افتاد و فریاد زد “آخ” پسر تکرار صدای”آخ” را در کوه ها شنید و بسیار تعجب کرد و از پدر پرسید”این صدای کیست؟” دوباره صدایی شنید که می گفت”این صدای کیست؟” سپس پسر رو به کوه کرد و فریاد زد”من شگفت زده شدم” صدا پاسخ […]
پاداش کسی که بعد از آشامیدن آب ، امام حسین(ع) را یاد کند
داود رقّی گفته: روزی در حضور امام صادق (ع) بودم، آن حضرت آب طلب کردند ، هنگامی که آشامیدند ، اشک از دیدگان مبارکشان جاری گردیده و فرمودند: ای داود ! خدا لعنت کند قاتل حسین(ع) را ، سپس فرمودند :
رسول اکرم ” ص ” وارد مسجد مسجد مدینه شد ، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود ، و هر دستهای حلقهای تشکیل داده سر گرم کاری بودند : یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم […]
رسول اکرم « ص » طبق معمول در مجلس خود نشسته بود . یاران گردارد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند . در این بین یکی از مسلمانان _ که مرد فقیر ژنده پوشی بود _ از در رسید و طبق سنت اسلامی – که هر کس در هر […]
تنها مرد بازماندهی یک کشتی شکسته به جزیرهی کوچک خالی از سکنهای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد؛ اما هر چه روزها افق را به دنبال یاریرسانی از نظر میگذراند، کسی نمیآمد. سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها کلبهای بسازد تا خود را از عوامل […]
حضرت علی « ع » هنگامی که به سوی کوفه می آمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند . کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه محبوبشان از شهر انها عبور می کند ، به استقبالش شتافتند . هنگامی که مرکب حضرت علی(ع) به راه افتاد آنها درجلو مرکب حضرت علی « […]