ظهر است و صفِ بلندِ دشمن ظهر است و حسین و آفتاب است در خیمه این امیر تنها مانند همیشه ، قحطِ آب است ظهر است و هجوم ابر غربت بر گِردِ حَرَم ، کبوتری نیست آنها همه رفته اند و دیگر عباس و علیِ اکبری نیست
نوشتههای با برچسب ‘کربلا در لابلای اشعار’
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم همان روز که خورشید و ماه گرفت جوی خون روی زمین راه گرفت بچّهای تشنه بود و شیر میخورد پشت هم به خیمهها تیر میخورد
از میان روزهای تلخِ سال بار دیگر ، روزِ عاشورا رسید باز روز گریه ، روز یاحسین لحظههای پاکِ یا زهرا رسید مثل عاشورای سال قبل ، آه باز مشکیپوش شد هر جای شهر دسته پروانههای سینهزن شد روان ، توی خیابانهای شهر