بادکنک از دست دخترک ول شد و رفت هوا. دخترک دوید دنبالش. اما باد آن را برداشت و برد تا به دشت رسید. باد، از بس که خسته بود، توی دشت خوابید. گاو، سرش توی علفها بود و دمش توی هوا میرقصید. بادکنک رفت و دور دمش چرخید. گاو، دم بادکنکیاش را که دید، خندید […]