یکی بود، یکی نبود پیرزنی بود که با خوابهایش زندگی میکرد خوابهای پیرزن آنقدر قشنگ بودند که پیرزن دلش نمیآمد آنها را از خودش دور کند. پیرزن بیرون نمیرفت، با همسایهها حرف نمیزد، خرید نمیکرد، گردش نمیرفت، رادیو گوش نمیداد، تلویزیون نگاه نمیکرد، فقط صبح تا شب دراز میکشید و میخوابید میخوابید و خواب میدید […]
نوشتههای با برچسب ‘خواب’
“خواب” اولی:”چرا سرت را توی قفس می کنی؟” دومی:”می خواهم خواب از سرم نپرد..” “دو زیست” به دانش آموزی گفتند:”دو حیوان دو زیست نام ببر؟” دانش آموز گفت:”قورباغه و برادرش.” “دودکش” مشتری:”آقا شما چرا ماهی دودی نمی آورید؟” فروشنده:”برای اینکه مغازه مون دود کش نداره.”