
یک روز یک نفر سر بگو مگو به نانوایی سیلی میزنه، نانواهم اونو به دادگاه میکشه و دیّه ی سیلی رو میخواهد. قاضی از مرد میخواهد که یک سکه به نانوابده. مرد به بهانه ی آوردن سکه از دادگاه فرار میکنه. نانوا که متوجه فرار اون میشه،
یک روز یک نفر سر بگو مگو به نانوایی سیلی میزنه، نانواهم اونو به دادگاه میکشه و دیّه ی سیلی رو میخواهد. قاضی از مرد میخواهد که یک سکه به نانوابده. مرد به بهانه ی آوردن سکه از دادگاه فرار میکنه. نانوا که متوجه فرار اون میشه،
شخصی با تیر و کمان و نیزه و یک سگ و یک قبضه تفنگ و یک جوال کاه در حرکت بود. رفیقش پرسید: کجا میروی؟ گفت: به شکار پرسید: این همه وسایل چیست؟