
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم راوى مى گوید: وقتى که اعمال عرفات را تمام کردم به ابراهیم پسر شعیب برخوردم و سلام کردم . ابراهیم یکى از چشمهایش را از دست داده بود چشم سالمش نیز سخت سرخ بود مثل اینکه لخته خون است گفتم : یک چشمت از بین رفته . به خدا من بر […]