ظهر است و صفِ بلندِ دشمن ظهر است و حسین و آفتاب است در خیمه این امیر تنها مانند همیشه ، قحطِ آب است ظهر است و هجوم ابر غربت بر گِردِ حَرَم ، کبوتری نیست آنها همه رفته اند و دیگر عباس و علیِ اکبری نیست
نوشتههای با برچسب ‘اشعار عاشورائی’
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم همان روز که خورشید و ماه گرفت جوی خون روی زمین راه گرفت بچّهای تشنه بود و شیر میخورد پشت هم به خیمهها تیر میخورد
از میان روزهای تلخِ سال بار دیگر ، روزِ عاشورا رسید باز روز گریه ، روز یاحسین لحظههای پاکِ یا زهرا رسید مثل عاشورای سال قبل ، آه باز مشکیپوش شد هر جای شهر دسته پروانههای سینهزن شد روان ، توی خیابانهای شهر
آمدم ای دشت سرشار از عطش گریه کن مانند باران گریه کن بر نگاه زهردار نیزه ها بر شقایق های بی جان گریه کن آه، فردا آسمانت می شود غرق در فریادها و ناله ها آمدم دامان سوزان تو را پر کنم از رویش آلاله ها
موضوع شعر : کربلا تا سراغ تو را گرفت دلم رنگ و بوی دعا گرفت دلم با خدا از غریبی ات گفتم غُصّه کربلا گرفت دلم گوشه ای ماندم اشک افشاندم دیدی آخر عزا گرفت دلم؟ باز با یاد تو دلم پر زد چون دل نینوا گرفت دلم