بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مرد لطیفه گویى از دوستان امام حسن علیه السلام بود. مدتى نزد آن حضرت نیامده بود. روزى خدمت امام علیه السلام رسید. حضرت پرسید: چگونه صبح کردى ؟ (حالت چطور است ؟) گفت : یابن رسول الله ! حال من برخلاف آن چیزى است که خودم و خدا و شیطان آن […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مرد مسلمانى بود که شاخه یکى از درختان خرماى او به حیاط خانه مرد فقیر و عیالمندى رفته بود، صاحب درخت گاهى بدون اجازه وارد حیاط خانه مى شد و براى چیدن خرماها بالاى درخت مى رفت ، گاهى تعدادى خرما به حیاط مرد فقیر مى افتاد و کودکانش خرماها را […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابوبصیر از ارادتمندان خاص امام باقر علیه السلام بود و از هر دو چشم نابینا شده بود. مى گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : شما فرزندان پیامبر خدا هستید؟ فرمود: آرى . ابوبصیر: پیامبر خدا وارث همه انبیا بود. آیا هر چه آنها مى دانستند پیغمبر هم مى […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یونس نقاش ، در سامراء همسایه امام هادى علیه السلام بود، پیوسته به حضور امام علیه السلام شرفیاب مى شد و به آن حضرت خدمت مى کرد. یک روز در حالى که لرزه اندامش را فرا گرفته بود محضر امام آمد و عرض کرد: سرورم ! وصیت مى کنم با […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مردکى به نام بطحایى پیش متوکل عباسى از امام هادى سخن چینى کرد که اسلحه و پول و نیرو فراهم آورده و قصد قیام دارد. متوکل به سعید حاجب دستور داد شبانه به خانه امام هجوم ببرد و هر چه پول و اسلحه بیابد ضبط کرده ، بیاورد. سعید مى گوید: […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزى رسول گرامى صلى الله علیه و آله نماز جماعت مى گذارد، امام حسین علیه السلام نزدیک ایشان بود. هرگاه پیغمبر به سجده مى رفت حسین بر پشت حضرت مى نشست و هنگامى که حضرت سر از سجده بر مى داشت ، او را مى گرفت و پهلوى خود مى گذاشت […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابراهیم پسر ادهم و فتح موصلى هر دو نقل مى کنند: در بیابان همراه قافله مى رفتم ، احتیاجى برایم پیش آمد از قافله دور شدم ناگهان دیدم پسر بچه اى مى رود، گفتم : سبحان الله ! در بیابان بى آب و علف این پسرک چه مى کند! نزدیک او […]
پیامبر صلى الله علیه و آله و مبارزه با کارهاى بى منطق
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حلیمه خاتون ، مادر شیرى حضرت پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى کند: پیامبر صلى الله علیه و آله سه ساله بود روزى به من گفت : اى مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان حلیمه بود) روزها نمى بینم ؟ گفتم : فرزندم ! آنها روزها گوسفندان […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عمربن مسلم یکى از یاران امام صادق علیه السلام بود. مدتى گذشت ، خدمت حضرت نیامد، امام جویاى حال او شد، عرض کردند: او تجارت را ترک کرده و مشغول عبادت است . حضرت فرمود: واى بر او آیا نمى داند کسى که در طلب روزى کوشش نکند دعایش مستجاب […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حمران بن اعین خدمت امام باقر علیه السلام رسید، مطالبى را پرسید. هنگامى که خواست حرکت کند، عرض کرد: فرزند پیامبر! خدا به شما طول عمر مرحمت کند و مرا از برکات وجود شما بهره مند نماید. هنگامى که شرفیاب خدمت شما مى شویم ، قلبمان صفایى پیدا مى کند، دنیا […]