با بُقچهای از نور امروز ، ساعت هشت خاتون پیر من از کربلا برگشت پیچید در کوچه بوی گلاب و عود خیلی برای من صبح قشنگی بود یک هفتهای میشد او را نمیدیدم روز و شبم انگار میداد بویِ غم حالا که برگشته من شاد و خندانم دیگر نمازم را تنها نمیخوانم خاتون ، برای […]
بایگانی برای دسته "شعر کودک"
زندگی در نگاه من چون گل شاد و خندان میان دریاهاست در کتاب خیال من، آری زندگی داستان فرداهاست زندگی در نگاه من چون رود پاک و روشن همیشه دلخواه است میرود تا بمیرد اما باز در دلش آرزو به همراه است زندگی در نگاه من چون باد میوزد در میان هر کوچه زندگی همچو […]
در مدح و منقبت امام علىّ علیه السلام
تا صورت پیوند جهان بود، علىّ بود تا نقش زمین بود و زمان بود، علىّ بود شاهى که ولىّ بود و وصىّ بود، علىّ بود سلطان سخا و کرم و جود، علىّ بود آن شیر دلاور که ز بَهر طَمَع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، علىّ بود آن کاشف قرآن که خدا در همه […]
موکب باد صبا بگذشت از طرف چمن تا چمن را پرنیانِ سبز پوشاند به تن سبزه اندر سبزه بینى ، ارغوان در ارغوان لاله اندر لاله بینى ، یاسمن در یاسمن ساحت بستان ز فرّ سبزه شد باغ بهشت دامن صحرا ز بوى نافه شد رشک ختن نقش گل را آن چنان آراست نقّاش بهار […]
زپشت پرده تا بى پرده یار من نمایان شد ز شرم روى او خورشید اندر پرده پنهان شد ولادت یافت اندر کعبه آن مولود مسعودى که ذات پاک او مرآت ذات پاک یزدان شد تجلّى کرد تا نور رخش اندر حریم حق حرم حرمت گرفت و قبله گاه اهل ایمان شد همان نورى که موسى […]
معصومِ ششمِ دین سفیرِ حقّ ، عابدین جانِ امامِ حسین (ع ) آمده با شور و ، شِین پنجمِ شعبان رسید به عالَمی جان دَمید عابد و ، روحِ دُعا مکتبِ دین را صفا دیده بَسی ماجرا به خاکِ کَرب وبلا گُلانِ پَرپَر شده به راهِ داوَر شده ولی پس از کربلا نماند یک دَم […]
اى ماه دو هفته ، اختر آوردى اى درّ یتیم ، گوهر آوردى اى نور خدا از جیب عصمت یعنى ز خدیجه دختر آوردى از مرکز آسمان رفعت تابنده چه ماه انور آوردى از نافه ناف خطّه خاک یک توده ز مشگ و عنبر آوردى هستى دادى به کشتىِ إ مکان اى کشتىِ هستى ، […]
تو مثل نقطه هستی سیاه و ریز ریزی ولی باید بدانی برای من عزیزی برای دیدن تو کنارت می نشینم کمی خم می شوم تا تو را بهتر ببینم
نیلوفر باغ آشنایی پروانه شمع کبریایی خورشید سماء آفرینش دریای عفاف وجود و بینشش