بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام حسین علیه السلام مى فرماید: من با پدرم در شب تاریکى خانه خدا را طواف مى کردیم . کنار خانه خدا خلوت شده بود و زوار به خواب رفته بودند که ناگهان ناله جانسوزى به گوشمان رسید. شخصى رو به درگاه خدا آورده و با سوز و گداز خاصى ناله […]
بایگانی برای دسته "داستانهای 14 معصوم (ع)"
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم براى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به اصحاب فرمود: آیا در میان شما کسى هست دو رکعت نماز بخواند که در آن هیچ گونه فکر دنیا به خود راه ندهد، تا یکى از این دو شتر را به او بدهم . این فرمایش را […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم در مدینه مرد دلقکى بود که با رفتار خود مردم را مى خندانید، ولى خودش مى گفت : من تاکنون نتوانسته ام این مرد ((على بن حسین )) را بخندانم . روزى امام به همراه دو غلامش رد مى شد، عباى آن حضرت را از دوش مبارکش برداشت و […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ مردى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید و عرض کرد: به من نصیحتى بفرما؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: اگر بگویم عمل مى کنى ؟ مرد گفت : آرى !
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یسع پسر حمزه مى گوید: در محضر امام رضا بودم ، صحبت مى کردیم ، عده زیادى نیز آنجا بودند که از مسائل حلال و حرام مى پرسیدند. در این وقت مردى بلند قد و گندمگون وارد شد و گفت : فرزند رسول خدا! من از دوستداران شما و اجدادتان هستم […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ على بن جریر مى گوید: خدمت امام جواد علیه السلام نشسته بودم گوسفندى از خانه امام گم شده بود. یکى از همسایه هاى امام را به اتهام دزدى گرفته کشان کشان نزد حضرت جواد علیه السلام آوردند. امام فرمود: واى بر شما او را رها کنید! او دزدى نکرده است ، […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام حسن علیه السلام در هفت سالگى در مجلس رسول خدا شرکت مى کرد، آیات قرآنى را مى شنید و حفظ مى کرد. وقتى محضر مادرش مى آمد آنچه را که حفظ کرده بود بیان مى نمود. امیرالمؤ منین علیه السلام به منزل که مى آمد، فاطمه علیه السلام آیه تازه […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ چهارمین نایب امام عصر در سال (۳۲۹) از دنیا رحلت نمود. (امام ) پیش از غیبت کبرى نامه اى به او نوشت که مضمون آن چنین است : اى على بن محمد سمرى ! خداوند در مصیبت وفات تو پاداش بزرگ به برادرانت عطا کند. تو تا شش روز دیگر از […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: – وقتى مرا به معراج بردند، وارد بهشت شدم . در آنجا فرشتگانى دیدم که با خشت طلا و خشت نقره ساختمانى مى سازند ولى گاهى دست از کار مى کشند از فرشتگان پرسیدم : شما چرا گاهى کار مى کنید و گاهى […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نماز صبح را با مردم در مسجد خواند. در این میان چشمش به جوانى افتاد که از بى خوابى چرت مى زد و سرش پایین مى آمد. رنگش زرد شده بود و اندامش باریک و لاغر گشته ، چشمانش در کاسه سر فرو […]