بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم رسول خدا صلى الله علیه و آله با سربازان اسلام براى سرکوبى عده اى از مشرکین حرکت نمود. در این پیکار زنى تازه عروس اسیر مسلمان شد که شوهرش در مسافرت بود. هنگامى که از سفر برگشت اسارت زنش را به او خبر دادند، او در تعقیب لشکر اسلام راه افتاد. […]
بایگانی برای دسته "داستانهای 14 معصوم (ع)"
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ روزى معاویه به عمروعاص گفت : اى عمروعاص ! کدامیک از ما زیرک تر و سیاستمدارتر هستیم ؟ عمروعاص گفت : من مرد هوشیارى هستم و تو مرد اندیشه ! معاویه گفت : بر منفعت من سخن گفتى . اما، من در هوشیارى هم از تو زیرک ترم . عمروعاص گفت […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ حضرت على علیه السلام مى فرماید: در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم ، فرمود: به من بگویید بهترین و پسندیده ترین چیز براى یک زن مسلمان چیست ؟ ما همگى از پاسخ عاجز ماندیم . سپس از خدمت حضرت بیرون آمدیم و من به خانه برگشتم ، […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم هشام پسر سالم مى گوید: خدمت هشام که از شاگردان بزرگ مکتب امام صادق علیه السلام بود رسیدم . از او پرسیدم که اگر کسى از من سوال کرد؛ چگونه خدایت را شناختى ؟ به او چطور جواب بدهم ؟ هشام گفت : – اگر کسى از من بپرسد خدایت را […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ روزى امام حسن و امام حسین علیه السلام از محلى مى گذشتند. پیرمردى را دیدند که مشغول وضو است . ولى به طور صحیح وضو نمى گیرد، آداب و شرایط آن را بجا نمى آورد. – چون آموختن آدم جاهل واجب است – از این رو تصمیم گرفتند به طور غیر […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ وقتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله پیکر فرزندش ، ابراهیم ، را به خاک سپرد چشمانش پر از اشک شد و فرمود: دل غمگین است و چشم اشک مى ریزد، ولى سخنى که سبب خشم خدا شود نمى گویم . آنگاه فرمود: ابراهیم ! ما، در مرگ تو […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم نمونه اى از جنایات خلفاى عباسى هنگامى که منصور دوانیقى ساختمان هاى بغداد را مى ساخت ، دستور داد، هر چه بیشتر به جستجوى فرزندان على علیه السلام پرداخته ، هر کس را پیدا کردند دستگیر نموده در لاى دیوارهاى ساختمانهاى بغداد بگذارند. روزى پسر بچه زیبایى از فرزندان حسن مجتبى […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم شیطان نزد پیامبران الهى مى آمد و بیشتر از همه با حضرت یحیى انس داشت . روزى حضرت یحیى به او گفت : من از تو سؤالى دارم . شیطان در پاسخ گفت : مقام تو بالاتر از آن است سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى […]
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ کاروان امام حسین علیه السلام از منزلگاه قصر بنى مقاتل به سوى کربلا حرکت کرد مقدارى راه طى شد. امام حسین علیه السلام در حالى که سوار بر اسب بود اندکى به خواب رفت . سپس بیدار شد، دو یا سه بار فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله […]
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشکى را گرفت و تکان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین کردم ؟ گفتم : چرا این کار را کردى ؟ در پاسخ گفت : یک وقت زیر […]