چاک شده سینه گل از غمت اى همه شب ناله گل همدمت سینه به سینه غم تو راز شد شاهد شب هاى پر آواز شد گوهر دریاى عفافى شما در حیایى و عزیز خدا آن که دلش با تو هم آوا شده موج شکن در دل دریا شده با تو حدیث غم یاران شنید نغمه […]
بایگانی برای دسته "اشعار عاشورائی"
دختر دریای نجات
با بُقچهای از نور امروز ، ساعت هشت خاتون پیر من از کربلا برگشت پیچید در کوچه بوی گلاب و عود خیلی برای من صبح قشنگی بود یک هفتهای میشد او را نمیدیدم روز و شبم انگار میداد بویِ غم حالا که برگشته من شاد و خندانم دیگر نمازم را تنها نمیخوانم خاتون ، برای […]
ظهر است و صفِ بلندِ دشمن ظهر است و حسین و آفتاب است در خیمه این امیر تنها مانند همیشه ، قحطِ آب است ظهر است و هجوم ابر غربت بر گِردِ حَرَم ، کبوتری نیست آنها همه رفته اند و دیگر عباس و علیِ اکبری نیست
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم همان روز که خورشید و ماه گرفت جوی خون روی زمین راه گرفت بچّهای تشنه بود و شیر میخورد پشت هم به خیمهها تیر میخورد
از میان روزهای تلخِ سال بار دیگر ، روزِ عاشورا رسید باز روز گریه ، روز یاحسین لحظههای پاکِ یا زهرا رسید مثل عاشورای سال قبل ، آه باز مشکیپوش شد هر جای شهر دسته پروانههای سینهزن شد روان ، توی خیابانهای شهر
آمدم ای دشت سرشار از عطش گریه کن مانند باران گریه کن بر نگاه زهردار نیزه ها بر شقایق های بی جان گریه کن آه، فردا آسمانت می شود غرق در فریادها و ناله ها آمدم دامان سوزان تو را پر کنم از رویش آلاله ها
رفتم به صحرا روزی دیدم مرغی نشسته گفتم چرا غمینی گفتا دلم شکسته امروز عاشورا شده در کربلا غوغا شده در چهره یاران دین آثار غم پیدا شده