بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلیمان جعفرى که از نسل حضرت ابى طالب است ، مى گوید: در میان باغ در خدمت امام رضا علیه السلام بودم که ناگاه گنجشکى آمد با حال اضطراب جلوى آن حضرت نشست و مرتب داد مى زد و فریاد مى کشید.
حضرت به من فرمود:
فلانى مى دانى این گنجشک چه مى گوید؟
گفتم : خیر!
فرمود: مى گوید؛
مارى در خانه مى خواهد جوجه هاى مرا بخورد.
سپس فرمود:
این عصا را بردار و حرکت کن و در فلان خانه مار را بکش !
سلیمان مى گوید:
من عصا را برداشتم و وارد آن خانه شدم دیدم مارى به سوى جوجه ها در حرکت است او را کشته و به خدمت امام برگشتم .(۶۹)
………………………………………………………..
۶۹- بحار: ج ۴۹، ص ۸۸، و ج ۶۴، ص ۳۰۲٫
داستان بحارالانوار جلد سوم
محمود ناصرى