بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
خداوند سلطنت بى نظیر به سلیمان بخشید، جنیان را تحت فرمان او قرار داد که خدمتگذار او باشند، باد را به فرمان او در آورد، تا تشکیلات عظیم او را هر کجا خواست ببرد، زبان جانوران را به وى آموخت ، سخنان آنها را مى فهمید و براى مردم بازگو مى کرد.
در یکى از مسافرتهاى تاریخى ، سلیمان که با سپاهیان ، از جن و انس و پرندگان با او همراه بودند، گذرشان از هوا به وادى مورچگان افتاد.
یکى از مورچه ها که سمت فرماندهى آنها را داشت چون تشکیلات عظیم سلیمان را دید، احساس خطر کرد: فریاد زد گفت :
اى مورچگان داخل لانه هاى خود بروید! تا سلیمان و لشگرش شما را پایمال نکنند آنان نمى فهمند!(۱۰۸)
باد سخن مورچه را به گوش سلیمان رسانید، همچنان که از هوا مى گذشتند، ایستاد و دستور داد مورچه را بیاورید. وقتى مورچه را آوردند. سلیمان گفت :
مگر نمى دانى که من پیامبر خدا هستم ، هرگز به کسى ظلم و ستم نمى کنم ؟
مورچه گفت :
بلى مى دانم .
سلیمان : پس چرا و براى چه مورچه ها را از ما ترساندى و فرمان دادى به لانه هایشان داخل شوند.
مورچه : من احساس کردم مورچه ها تشکیلات عظیم و سلطنت بى نظیر شما را ببینند و فریفته آرایش و زینتهاى دنیا شوند، از خدا فاصله گرفته ، به غیر او را پرستش کنند.
مورچه گفت :
اى سلیمان ! چرا از میان تمام قدرت ها نیروى باد را مسخر تو نمود و چرا تشکیلات عظیم تو بر روى باد حرکت مى کند؟
سلیمان گفت :
براى آن است که به تو اعلام کند اگر تمام قدرتهاى دنیا مانند باد مسخر تو باشند دوام و بقایى ندارند و همه بر بادند.(۱۰۹)
……………………………….
۱۰۸- توبه : آیه ۱۸٫
۱۰۹- بحار: ج ۱۴، ص ۹۲٫
داستان بحارالانوار جلد سوم
محمود ناصرى