روزى شرایط زندگى حضرت على (علیه السلام ) به اندازه اى تنگ شد که گرسنگى شدیدى امام على (علیه السلام ) را فرا گرفت . آن حضرت از خانه بیرون آمد و در جستجوى آن بود تا کارى پیدا شود تا کارگرى کند و با مزد آن غذایى تهیه و گرسنگى خود را رفع نماید.
در مدینه کار پیدا نکرد، تصمیم گرفت به حوالى مدینه که مزرعه اى است در یک فرسخ و نیمى مدینه) ۹ کیلو متری )رفته تا در آن روستاى کوچک آنجا کارى پیدا کند.
وقتى به روستا رسید دید زنى مشغول الک کردن خاک مى باشد و منتظر کارگرى جهت کمک مى باشد نزد آن زن رفت و معلوم شد که آن زن کارگرى نیاز دارد.
پس از صحبت با او قرار بر این شد که حضرت على (علیه السلام ) آب از درون چاه آورد و آن خاک را گل کرده تا براى دیوار کشى آماده شود و در ازاى هر دلو آب یک خرما اجرت و مزد گیرد
حضرت جمعا شانزده دلو(سطل) از چاه آب آورد آنگاه مشغول تهیه گل شد پس از اتمام کار آن زن شانزده خرما به آن حضرت داد امام نیز به مدینه بازگشت .
حضرت على (علیه السلام ) بعد جریان را براى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تعریف کرد آنگاه هر دو به همراه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین(علیه السلام) نشسته و با هم آن خرماها را خوردند