موکب باد صبا بگذشت از طرف چمن
تا چمن را پرنیانِ سبز پوشاند به تن
سبزه اندر سبزه بینى ، ارغوان در ارغوان
لاله اندر لاله بینى ، یاسمن در یاسمن
ساحت بستان ز فرّ سبزه شد باغ بهشت
دامن صحرا ز بوى نافه شد رشک ختن
نقش گل را آن چنان آراست نقّاش بهار
کز شگفتى ماندت انگشت حیرت در دهن
وه چه خوش بشکفته در گلزار زهرا نوگلى
کز طراوت گشته رویش رشک گلهاى چمن
دیده از نور جمالش روشنى یابد چو دل
بلبل از شوق وصالش در چمن نالد چو من
بلبل آن جا هر سپیده دم سراید نغمه اى
در ثناى خسرو خوبان ، امام ممتَحن
از حریم فاطمه در نیمه ماه صیام
چهره ماه حسن تابیده با وجه حسن
میوه بستان زهراء نور چشم مصطفى
پاره قلب علىّ بن ابى طالب ، حسن
در محیط علم و دانش آفتابى تابناک
بر سپهر حلم و بخشش کوکبى پرتو فکن
پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفى
تا براندازد لواى کفر و آشوب و فت