بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حمیرى مى گوید:
روزى خدمت امام موسى کاظم علیه السلام رفتم ، گفتم :
فدایت شوم امام را چگونه مى توان شناخت ؟
فرمود:
با چند صفت :
۱٫ پدر او مردم را به امامت او خبر دهد.
۲٫ او را به مقام امامت نصب کند و معرفى کند مردم او را بشناسند و حجت بر آنان تمام شود، چنانچه پیغمبر صلى الله علیه و آله ، على علیه السلام را به امامت نصب کرد و او را به مردم معرفى نمود.
۳٫ هر چه از او بپرسند جواب بگوید، عاجز نشود.
۴٫ اگر نپرسند، خودش بیان کند.
۵٫ مردم را از آینده خبر دهد.
۶٫ همه زبانها را بداند و با هر زبانى بخواهد با مردم سخن بگوید.
سپس فرمود:
بنشین تا از علامت امامت خود به تو نشان دهم تا خاطر جمع شوى .
در این حال مرد خراسانى وارد شد و به عربى از حضرت سؤالى کرد، حضرت به فارسى پاسخ سخنش را داد.
خراسانى گفت :
من خواسته ام را به فارسى نگفتم ، به گمانم تو نمى دانى !
فرمود:
سبحان الله ! اگر من نتوانم به زبان تو جواب دهم زیادتى بر تو خواهم داشت ؟
آنگاه به من فرمود:
زبان هیچ یک از مردم و زبان مرغان و حیوانات و هر صاحب روحى بر امام مخفى نیست ، همه را مى داند و با این علامتها مى توان امام را شناخت ، چنانچه این صفتها در او نباشد او امام نیست .(۷۳)
………………………………………………………
۷۳- ب : ج ۲۵، ص ۱۳۳ و ۱۴۱ با اندکى تفاوت .
داستانهای بحار الانوار جلد پنجم
محمود ناصرى