بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حمران بن اعین خدمت امام باقر علیه السلام رسید، مطالبى را پرسید. هنگامى که خواست حرکت کند، عرض کرد:
فرزند پیامبر! خدا به شما طول عمر مرحمت کند و مرا از برکات وجود شما بهره مند نماید. هنگامى که شرفیاب خدمت شما مى شویم ، قلبمان صفایى پیدا مى کند، دنیا را فراموش مى کنیم و ثروت مردم در نظرمان بى ارزش مى گردد.
اما همین که از خدمت شما بیرون مى رویم و با افراد جامعه تماس مى گیریم باز به دنیا علاقه مند مى شویم .
حضرت فرمود:
این از حالات قلب است . قلب انسان گاهى سخت و گاهى نرم مى گردد.
سپس فرمود:
یاران پیامبر صلى الله علیه و آله یک وقت به آن حضرت عرض کردند:
یا رسول الله ! ما مى ترسیم منافق باشیم .
پیغمبر فرمود: چرا؟
گفتند:
هر وقت که در محضر شما هستیم ما را موعظه نموده ، و به آخرت علاقه مند مى کنید و ترس در دل ما ایجاد مى شود، طورى که گویا با چشم خود بهشت و جهنم را مى بینیم اما همین که خارج مى شویم به خانه که مى رویم خانواده و زندگى را مى بینیم ، حالتى که در خدمت شما داشتیم از دست مى دهیم گویا اصلا چنین حالى را قبلا نداشته ایم ، این وضع ما است آیا با این حال ما منافق نمى شویم ؟ (در خدمت شما طورى و در بیرون طور دیگرى هستیم ).
حضرت فرمود:
نه ، چنین نیست . زیرا این تغییر و تحول دلهاى شما از وسوسه شیطان است که شما را به دنیا علاقه مند مى کند. به خدا سوگند! اگر همیشه در همان حال اولى بمانید فرشتگان با شما دست مى دهند و بر روى آب راه مى روید…(۵۳)
………………………………………………………
۵۳- ب : ج ۷۰، ص ۵۶٫
داستانهای بحار الانوار جلد پنجم
محمود ناصرى