بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابو هاشم مى گوید:
یک وقت از نظر زندگى در تنگناى شدید قرار گرفتم . به حضور امام هادى رفتم ، اجازه ورود داد. همین که در محضرش نشستم ، فرمود:
اى ابو هاشم ! کدام از نعمتها را که خداوند به تو عطا کرده مى توانى شکرانه اش را به جاى آورى ؟ من سکوت کردم و ندانستم در جواب چه بگویم .
آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: خداوند ایمان را به تو مرحمت کرده به خاطر آن بدنت را بر آتش جهنم حرام کرد و تو را عافیت و سلامتى داد و بدین وسیله تو را بر عبادت و بندگى یارى فرمود و به تو قناعت بخشید که با این صفت آبرویت را حفظ نمود.
آنگاه فرمود: اى ابوهاشم ! من در آغاز این نعمتها را به یاد تو آوردم ، چون مى دانستم به جهت تنگدستى از آن کسى که این همه نعمتها را به تو عنایت کرده به من شکایت کنى . اینک دستور دادم صد دینار (طلا) به تو بدهند آن را بگیر و به زندگى ات سامان بده ! شکر نعمتهاى خدا را بجاى آور!(۸۲)
……………………………….
۸۲- بحار: ج ۵۰، ص ۱۲۹٫
داستانهای بحار الانوار جلد چهارم
محمود ناصرى