آن صدای آشنا
وقتی بچهها به کلاس آمدند جملهای را با خطی بسیار زیبا بر تابلو دیدند:
چه دلیلی بر وجود خدا دارید؟ او را چگونه احساس میکنید.
خانم پرسید: «این جمله را چه کسی نوشته است؟»
همه ساکت شدند. دست خط، شبیه هیچیک از بچههای کلاس نبود. خانم گفت: «هیچکس ننوشته است؟»
کسی جواب نداد. خانم گفت: «این جمله خود به خود که روی تابلو سبز نشده است؛ یا شما نوشتهاید یا فرشتهای از آسمان به زمین آمده و این را نوشته و یا … چه میدونم جنّی، پریای، روحی، چیزی مثل این نوشته است.»
بچهها آهسته خندیدند…
خانم گفت: «البته خیلی مهم نیست که چه کسی نوشته است. مهمتر آن است که هر نوشته نویسندهای دارد؛ هر چند او را ندیده باشیم. حالا چه کسی میتواند به این دو سوال نوشته شده روی تابلو جواب بدهد؟»
دستها بالا رفت و هر کس پاسخی داد. کسی گفت: «هر خانه سازندهای دارد. این جهان خانهی بزرگی است. پس باید سازندهای داشته باشد.»
دیگری گفت: «اوست که خورشید را میآورد.»
چهارمی گفت: «و ماه و ستارگان را!»
نفر پنجم گفت: «و ما و پدر و مادرمان را!»
بچهها جواب میدادند، اما خانم ساکت بود. خانم در آخر گفت: «جوابهای خوبی دادید؛ اما فکر نمیکنید جوابهای بهتری مانده باشد؟ اگر بیشتر فکر کنید میتوانید به آنها برسید. میدانید بچهها، خدا از دل ما خبر دارد و با قلب ما سخن میگوید. ما با گوش دلمان صدایش را می شنویم. از صدای آشنایی که در دل احساس میکنیم میدانیم که او وجود دارد.»
خانم ادامه داد: «روزی کسی به امام صادق (علیهالسلام) گفت: «مرا به سوی خدایم راهنمایی کن.»
میدانید امام صادق (علیهالسلام) چه پاسخی داد؟ از او پرسید: «آیا هیچگاه بر کشتی نشستهای؟» گفت: «بله».
امام پرسید: «آیا برایت پیش آمده که دریا توفانی، کشتی شکسته شده باشد و تو امید نجاتی نداشته باشی؟» گفت: «بله.»
فرمود: «لحظهای که امیدت از هر جا بریده شده بود، آیا نقطهی روشنی در دلت احساس نمیکردی که بتواند تو را از توفان، دریا و غرق شدن نجات دهد؟» گفت: «بله.»
فرمود: «او خداوند است.» سپس خانم از پشت میز بیرون آمد و رو به بچهها ایستاد.
– آیا میدانید منظور از این کشتی چیست؟
موجها کداماند؟ و ناخدا کیست؟ توفانها از کجا میآیند و ما چگونه میتوانیم در برابر توفانها مقاومت کنیم؟
تا هفتهی بعد دربارهی این سوالها فکر کنید. امروز من فقط آیهای از قرآن را به شما معرفی میکنم. هر گاه خودم آن را میخوانم صدای خدا را نزدیک قلبم احساس میکنم. شما هم میتوانید احساس کنید؛ البته به شرط آنکه دستکم یکبار در آن کشتی توفانی نشسته باشید. خانم آنگاه خواند:
«اوست که شما را در خشکی و دریا به حرکت میآورد، تا آنگاه که در کشتی قرار گیرید و باد ملایمی به حرکتشان آورد، شادمان میشوند، ناگاه باد شدیدی میوزد و امواج از هر سو به آنها هجوم میآورد و در آن لحظه که یقین میکنند راه گریزی ندارند، خدا را از روی اخلاص میخوانند که اگر ما را نجاتدهی سپاسگزار خواهیم بود.»
مرتضی دانشمند
پوپک