میلاد انگشتش را روی زنگ در گذاشت و با عجله چند بار پشت هم زنگ را فشار داد. چند لحظه بعد، در سبز رنگ خانه باز شد. میلاد به سرعت به داخل حیاط دوید و در را پشت سر خود بست. مادرش با اخم های درهم و عصبانی روی ایوان ایستاده بود و ملاقه ی آشپزی هم در دست داشت. با بداخلاقی گفت:«چند بار به تو بگویم این طوری در نزن. هان؟ آدم زهره ترک می شه
میلاد در حالی که کیف مدرسه اش را از روی دوش بر می داشت، با عجله و بدون اینکه خم شود، کتانی هایش را پای پله های ایوان، از پا کند و ذوق زده گفت: «مامان خانم! دیدید من راست می گفتم :» مادر در حالی که به کتانی ها اشاره می کرد گفت: «باز که کتانی هایت را این جوری به امان خدا پرت کردی
میلاد بدون توجه به حرفهای مادرش، پله ها را دوتا یکی بالا رفت و با خوشحالی گفت: « من حرفم درست بود.امروز از معلم قرآن پرسیدم. شما اشتباه می کردید
مادر با سرزنش گفت: «لباس هایش را ببین! تو کی می خواهی نظم وترتیب یاد بگیری؟
و بعد گویا چیزی به یادش آمده باشد، با دستپاچگی گفت: «ای وای ناهارم سوخت و با شتاب به سمت آشپزخانه دوید. میلاد با لب و لوچه ی آویزان، زیرلب گفت: « ببین چه جوری توی ذوق آدم می زنند
اما ناگهان چشمانش از شادی درخشید و گفت: «اصلاً می روم به خود مادر جان می گویم
مادربزرگ تازه وضو گرفته بود و داشت برای نماز خواندن آماده می شد. میلاد داخل اتاق رفت و بلند سلام گفت تا مادر بزرگش بشنود. مادربزرگ که داشت مقنعه ی سفید گلدارش را روی سر می گذاشت، با مهربانی جواب سلامش را داد. میلاد جلو رفت و کنار او نشست و گفت: مادرجان! یادتان هست که به شما می گفتم لازم نیست که نمازگزار برای نیت نماز، بلند نیتش را بگوید یا حتی نیت را از قلب خودش بگذارند. فقط کافی است که قصد نماز خواندن بکند. اما شما قبول نکردید؟
مادربزرگ گفت: «دوباره می خواهی بحث را شروع کنی؟
میلاد گفت: «امروز من برای اطمینان بیشتر، این سؤال را از معلم قرآن پرسیدم. آقای ملکی هم همین حرف را زد. حتی رفت رساله آورد و مسأله اش را هم برایمان خواند
میلاد جیب کولی پشتی اش را باز کرد و از درون آن دفترچه ی کوچکش را بیرون آورد و بعد با صدای بلند شروع به خواندن کرد انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم به جا بیاورد و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند یا مثلا به زبان بگوید که چهار رکعت نماز ظهر می خوانم قربه الی الله
مادربزرگ با ناباوری و سرسختی گفت: «وا! میلادجان! ما یک عمر است داریم این طوری نماز می خوانیم. آن وقت تو می گویی این جوری درست نیست؟ به حق چیزهای نشنیده
میلاد گفت: «نه مادر جان! منظورم این است که لازم نیست شما قبل از نماز چند دقیقه دستتان را بغل گوشتان بگذارید و مثلا برای نیت کردن وقت بگذارید مادر بزرگ با ناراحتی گفت: یعنی من غلط نماز می خوانم؟
مادر که تازه وارد اتاق شده بود، به جای میلاد جواب داد: «نه مادر! شما کارتان غلط نیست، اما اگر کسی برای نیت کردن این کار را نکند هم نمازش درست است. فقط باید قصد نماز خواندن داشته باشد. آن هم به نیت نزدیکی به خدا. نه به خاطر ریا و تظاهر. من که دیشب به شما گفتم
میلاد با عجله گفت: «این تکبیره الاحرام خیلی مهم است. هر کس آن را نگوید نمازش باطل است. یعنی بعد از نیت دومین رکن نماز است مادربزرگ پرسید: «تکبیره الاحرام را که باید بلند گفت مگر نه؟
میلاد گفت: «البته! تازه باید به عربی صحیح هم تلفظ کنیم. موقع گفتن الله اکبر هم باید بدن آرام باشد و به خودمان حرکت ندهیم. ولی اگر بعد از گفتن تکبیره الاحرام شک کنیم که آن را صحیح گفته ایم یا نه، نبایدبه شک خودمان اعتنا کنیم.
منیژه نصراللهی