مفضل بن قیس ، سخت در فشار زندگی واقع شده بود . فقر و تنگدستی ، قرض و مخارج زندگی او را آزار میداد . یک روز در محضر امام صادق ، لب به شکایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به مو تشریح کرد : ” فلان مبلغ قرض دارم ، نمی دانم چه جور اداء کنم ، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی ندارم ، بیچاره شدم ، متحیرم ، گیج شدهام ، به هر در بازی میروم به رویم بسته میشود . . . ” در آخر از امام تقاضا کرد دربارهاش دعایی بفرماید و
از خداوند متعال بخواهد گره از کار فرو بسته او بگشاید . امام صادق ، به کنیزکی که آنجا بود فرمود : ” برو آن کیسه اشرفی که منصور برای ما فرستاده بیاور ” . کنیزک رفت و فورا کیسه اشرفی را حاضر کرد . آنگاه به مفضل بن قیس فرمود : ” در این کیسه چهار صد دینار است و کمکی است برای زندگی تو ” .
– ” مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود ، مقصودم فقط خواهش دعا بود ” .
– ” بسیار خوب ، دعا هم میکنم . اما این نکته را به تو بگویم ، هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن ، اولین اثرش این است که وانمود میشود تو در میدان زندگی زمین خوردهای و از روزگار شکست
یافتهای . در نظرها کوچک میشوی . شخصیت و احترامت از میان میرود “.
” لا تخبر الناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم » ” . بحارالانوار ، جلد ۱۱ ، صفحه . ۱۱۴
سلام خسته نباشید،امیدوارم هیچ وقت هیچ مسلمانی نا امید نشه دل شکسته نشه ، دلم خیلی گرفته بود خواستم یه خورده درد و دل کنم مدتهاست خیلی داغون به هر دری میزنم بسته اس، خیلی نذر کردم خیلی دعا خوندم خیلی نمازه های حاجت خوندم خیلی ذکر گفتم خیلی خیلی ….از شمارش گذشته ۴ ساله که دیگه به آخر خط رسیدم و به عذاب زندگی میکنم هر کاری کردم که مرتکب گناه نشم ولی فک کنم خدا دوست نداره منو تو رو خدا واسم دعا کنید
با سلام و خسته نباشید. هیچ درد و غمی بدتر از این نیست که عزیزتون جلوی چشماتون ضعیف و مریض باشه و کاری ازتون بر نیاد.
التماس دعا دارم برای داداش کوچکم
ممنون