بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
سلیمان جعفرى که یکى از ارادتمندان امام رضا علیه السلام بود، مى گوید:
براى کارى خدمت امام رفته بودم ، چون کارم تمام شد خواستم به منزل خود برگردم ، امام فرمود:
امشب نزد ما بمان !
در محضر امام به خانه او رفتیم ، غلامان آن حضرت مشغول بنایى بودند امام در میان آنها غلامى سیاه را دید که از غلامان آن حضرت نبود، پرسید:
– این کسیت ؟
عرض کردند:
– به ما کمک مى کند به او چیزى خواهیم داد.
فرمود:
– مزدش را تعیین کرده اید؟
عرض کردند:
– نه ، هر چه بدهیم راضى مى شود.
امام برآشفت و بسیار خشمگین شد. من عرض کردم :
فدایت شوم چرا خودت را ناراحت مى کنید؟
فرمود:
من بارها به اینها گفته ام هیچکس را براى کارى نیاورید مگر آن که قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسى که بدون قرارداد قبلى کارى انجام دهد اگر سه برابر به او مزد بدهى ، خیال مى کند مزدش را کم داده اى ، اما اگر مزدش را قبلا تعیین کنى وقتى مزدش را بپردازى از تو خشنود خواهد شد که به گفته خود عمل کرده اى و اگر بیش از مقدار قرارداد چیزى به او بدهى هر چه کم و ناچیز باشد، متوجه مى شود اضافه داده اى ، سپاسگزار خواهد بود.(۷۵)
……………………………….
۷۵- بحار: ج ۴۹، ص ۱۰۶٫
داستانهای بحار الانوار جلد چهارم
محمود ناصرى