شما می توانید با ارسال ایمیل خود ، بصورت رایگان مشترک شده و از بروزسانی مطلع شوید.

ایمیل خود را وارد کنید:

بار الاغ را که بردارند، پالونش را هم به منزل نمی رساند. این مثل برای اشخاصی به کارمی رود که جز تن پروری هنر و کاری نداشته باشند و در برابر امتیازاتی که به آنها می دهند خود را به تسامح و بی قیدی بزنند. مرد هیزم شکنی بود که یک الاغ و یک شتر […]

( روایت اول ) هرگاه بخواهند بگویند: «‌ بدی از خود ماست و اگر ما خودمان بد نباشیم کسی به ما ظلم نمی کند.» این مثل را می آورند. می گویند پدر و مادر «بخت نصر» در شیر خوارگی او مردند و مردم بخت نصر را که بچه ای بود قوی هیکل و بدشکل و […]

خانه مان امروز روشن می شود می رسد داداش خوبم از سفر می شوم خندان به سویش می دوم تا که می پیچد صدایش پشت در خنده هایم را تماشا می کند با دو چشم مهربان و آشنا چون که می داند برای دیدنش روزها و لحظه ها کردم دعا خانه کرده در نگاه گرم […]

او پرستاراست شبها بیدار است با مهربانی فکر بیمار است او مهربان است شیرین زبان است مثل فرشته در آسمان است چراغی در دست می گیرد هر شب همیشه دارد لبخندی بر لب سر تا پا سفید می پوشد لباس رنگ لباسش مثل گل یاس او به بیماران دوا می دهد با مهربانی غذا می […]

یک بستنی از کوچه خریدم برگشتم و به خانه رسیدم از کاکائوهاش خوردم ولی زود احساس کردم بی حال و شل بود دیدم کمی بعد شد نرم و وارفت یک دفعه کج شد جیغم هوا رفت سُر خورد و افتاد بر روی پایم از بستنی ماند چوبش برایم ای «گرم» خیلی لوس و بدی تو […]

بهترین آرزو

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ربیعه پسر کعب مى گوید:
روزى پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:
ربیعه ! هفت سال مرا خدمت کردى ، آیا از من پاداش نمى خواهى ؟
من عرض کردم :
یا رسول الله ! مهلت دهید تا فکرى در این باره بکنم .
فرداى آن روز محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم ، فرمود:
ربیعه حاجتت را بخواه !
عرض کردم :
از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نماید.
فرمود:
این درخواست را چه کسى به تو آموخت ؟
عرض کردم :
هیچ کس به من یاد نداد، لکن من فکر کردم اگر مال دنیا بخواهم که نابود شدنى است و اگر عمر طولانى و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است .
در این وقت پیغمبر صلى الله علیه و آله ساعتى سر بزیر افکند، سپس ‍ فرمود:
این کار را انجام مى دهم ، ولى تو هم مرا با سجده هاى زیاد کمک کن و بیشتر نماز بخوان .(۱)
……………………………………………………
۱- بحار، ج ۶۹، ص ۴۰۷٫

داستان بحارالانوار جلد سوم
محمود ناصرى

دیدگاه خود را به ما بگویید.