بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
لقمان حکیم به فرزندش مى گفت :
فرزندم ! پیش از تو مردم براى فرزندانشان اموالى گرد آوردند. ولى نه ، اموال ماند و نه فرزندان آنها و تو بنده مزدورى هستى . دستور داده اند کار بکنى و مزد بگیرى ! بنابراین کارت را به خوبى انجام بده و اجرت بگیر!
در این دنیا مانند گوسفند مباش که میان سبزه زار مشغول چریدن است تا فربه شود و زمان مرگش هنگام فربهى اوست . بلکه دنیا را مانند پل روى نهرى حساب کن که از آن گذشته و آن را ترک مى کنى که دیگر به سوى آن برنمى گردى …
بدان چون فرداى قیامت در برابر خداوند توانا بایستى از چهار چیز سواءل مى شود:
۱٫ جوانیت را در چه راهى از بین بردى ؟
۲٫ عمرت را در چه راهى نابود نمودى ؟
۳٫ مالت را از چه راهى به دست آوردى ؟
۴٫ در چه راهى خرج کردى ؟
فرزندم ! آماده آن مرحله باش و خود را براى پاسخگویى حاضر کن ! (۱۱۲)
……………………………….
۱۱۲- بحار: ج ۱۳، ص ۴۱۳ و ج ۷۳، ص ۶۸٫
داستانهای بحار الانوار جلد چهارم
محمود ناصرى
خیلی داستانهای خوبیه ممنون!