بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
به حضور امیرالمؤ منین رسیدم دیدم حضرت در حالى که غرق در فکر است با سر چوبى خاک زمین را به هم مى زند.
عرض کردم :
یا امیرالمؤ منین علیه السلام ! چرا در فکر غوطه ورید و چرا خاک زمین را بهم مى زنید؟ آیا به این زمین علاقمند شده اید؟
فرمود:
نه ! به خدا سوگند! یک روز هم نشده که نه به زمین و نه به دنیا رغبت پیدا کنم .
لکن درباره دوازدهمین فرزندى که از نسل من به وجود خواهد آمد فکر مى کنم .
اسم او ((مهدى )) است جهان را پر از عدل و داد مى کند چنانکه پر از ظلم و ستم باشد.
عرض کردم :
اینها را که فرمودید پیش مى آید؟
فرمود:
آرى ! آنچه گفتم واقع مى شود.(۸۱)
و دوازدهمین فرزندم پس از آن که دنیا پر از ظلم و جور شد ظهور مى کند و جهان را پر از عدل و داد مى کند.
………………………………………………………..
۸۱- بحار: ج ۵۱، ص ۱۱۸٫
داستان بحارالانوار جلد سوم
محمود ناصرى