در جنگ جمل ، حضرت على علیه السلام فرزندش محمد حنفیه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود:
– با این نیزه به سپاه دشمن حمله کن !
محمد حنیفه نیزه را گرفت و به دشمن حمله کرد، گروهى از سپاه دشمن جلوى او را گرفتند، او نتوانست پیش روى کند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسید. در این هنگام ، امام حسن علیه السلام نیزه را گرفت و به سوى دشمن شتافت . پس از مدتى ، با نیزه اى خون آلود نزد پدر آمد. هنگامى که محمد حنفیه آن شجاعت را از امام علیه السلام مشاهده کرد، بر اثر احساس شکست ، سرخ و سرافکنده شد. حضرت على علیه السلام به او فرمود:
– ناراحت نباش ! او پسر پیامبر و تو پسر على هستى !(۳۲)
…………………………………………………
۳۲- بحار، ج ۴۳، ص ۳۴۵
منبع : داستانهای بحار الانوار جلد اول
محمود ناصرى